عشق بی پایان من
84/9/5 :: 8:54 صبح
تقدیم به اکبر(آرام)عزیز
ای کاش در چشمهایت تردید را دیده بودم
یااز همان اول از عشق ترشیده بودم
ای کاش آن شب که رفتم ازآسمان گل بچینم
جای گل رزجدائیت،پروانگی می چیدم
گل را به دست تو دادم حتی نگاهم نکردی
آن شب نمی دانی اما تاصبح لرزیده بودم
انگاری پردهای بود،دیوانه ات گشته ام من
تو عاشق من نبودی ودیر فهمیدم
آن شب تو باخودنگفتی برسرمن چه آمد
باخودنگفتی زدستت باز من رنجیده بودم
ازآن شب گرم بهاری(سردپائیزی)که چشمم به توافتاد
گفتم ای کاش شب ها هرگز نخوابیده بودم
ازکوچه که می گذاشتم،حتی نگاهم نکردی
چشمهایت پی دیگری بود،این رافهمیده بودم
آن شب من واشک تا صبح باهم نشستیم
ای کاش یک خواب بد بودچیزی کغ من دیده بودم
تو اهل آن دور دستی من یک اسیر زمینی
عشق زمین وافق راای کاش سنجیده بودم
اندوه بی اعتنائی چه یادگار عجیبی ست
اماچه شب ها که ازعشق آن را بوسیده بودم
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
2173
0
0
اول سلام
19 ساله کمی توپول
به قول بچه ها مهربان ودوست داشتنی
بچه هامی گن
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: دوستان من ::
عشق ووفا:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::